جای غوص و فرورفتن در آب. (ناظم الاطباء). جای غوطه خوردن. جای فرورفتن. رجوع به غوطه و غوته شود: کشید از غوطه گاه اژدهاتیغ چو برق ناف سوز از سینۀ میغ. حکیم زلالی (از آنندراج)
جای غوص و فرورفتن در آب. (ناظم الاطباء). جای غوطه خوردن. جای فرورفتن. رجوع به غوطه و غوته شود: کشید از غوطه گاه اژدهاتیغ چو برق ناف سوز از سینۀ میغ. حکیم زلالی (از آنندراج)
جای عمیق از آب که امکان خلاصی در آن متصور نباشد. (آنندراج). غرقگاه. آنجا که غرق شوند: بس کس که اوفتاد در این غرقه گاه غم چشم خلاص داشت، سفینه اش وفا نکرد. خاقانی
جای عمیق از آب که امکان خلاصی در آن متصور نباشد. (آنندراج). غرقگاه. آنجا که غرق شوند: بس کس که اوفتاد در این غرقه گاه غم چشم خلاص داشت، سفینه اش وفا نکرد. خاقانی
مرکز. محاط. نقطه گه. کنایه از مقصد حاجت و نیاز دیگران: چنین هفت پرگار بر گرد شاه در آن دایره شه شده نقطه گاه. نظامی. چو پرگار گردون بر آن نقطه گاه به پای پرستش بپیمود راه. نظامی
مرکز. محاط. نقطه گه. کنایه از مقصد حاجت و نیاز دیگران: چنین هفت پرگار بر گرد شاه در آن دایره شه شده نقطه گاه. نظامی. چو پرگار گردون بر آن نقطه گاه به پای پرستش بپیمود راه. نظامی
ظاهراً جایگاه سبزه و چمن. باغستان. چمنزار: بود در روضه گاه آن بستان چمنی بر کنار سروستان. نظامی. روضه گاهی چو صد نگار در او سرو و شمشاد بیشمار در او. نظامی. چشم او را که مهر مازاغ است. روضه گاه برون این باغ است. نظامی. ، مقبره. گور: از کوه درآمدی چو سیلی رفتی سوی روضه گاه لیلی. نظامی. کردند چنانکه داشت راهی بر تربت هر دو روضه گاهی. نظامی
ظاهراً جایگاه سبزه و چمن. باغستان. چمنزار: بود در روضه گاه آن بستان چمنی بر کنار سروستان. نظامی. روضه گاهی چو صد نگار در او سرو و شمشاد بیشمار در او. نظامی. چشم او را که مهر مازاغ است. روضه گاه برون این باغ است. نظامی. ، مقبره. گور: از کوه درآمدی چو سیلی رفتی سوی روضه گاه لیلی. نظامی. کردند چنانکه داشت راهی بر تربت هر دو روضه گاهی. نظامی
دهی از دهستان حیات داود بخش گناوه شهرستان بوشهر، واقع در 18 هزارگزی خاور گناوه، کنار راه فرعی گناوه به برازجان. جلگه، گرمسیر، مرطوب، مالاریائی. دارای 400 تن سکنه. آب آن از چاه. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8). پوزه گاو
دهی از دهستان حیات داود بخش گناوه شهرستان بوشهر، واقع در 18 هزارگزی خاور گناوه، کنار راه فرعی گناوه به برازجان. جلگه، گرمسیر، مرطوب، مالاریائی. دارای 400 تن سکنه. آب آن از چاه. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8). پوزه گاو
بوسه جای. جائی که بر آن بوسه زنند. (آنندراج). جای بوس. لب. بوسگه. بوسگاه. (ناظم الاطباء). محل بوسه. جای بوسه. (فرهنگ فارسی معین) : از بوسه گاه خوبان شکّرشکار باش تا پیشگاه باشی و اقبال پیشکار. سوزنی. یاد او خورده است خاقانی از آنک بوسه گاهش دست خمارآمده ست. خاقانی. جسم تو کو بوسه گاه خلق بود چون شود در خانه کور و کبود. مولوی. رگ دست ترا کز رشتۀ جان است نازکتر طبیب بی مروت بوسه گاه نیشتر کرده. امیرخسرو (از آنندراج). - بوسه گاه شناس، شناسندۀ جای بوسه: جدا نمیشود از پیش لعل میگونش چه بوسه گاه شناس است حال موزونش. صائب (از آنندراج)
بوسه جای. جائی که بر آن بوسه زنند. (آنندراج). جای بوس. لب. بوسگه. بوسگاه. (ناظم الاطباء). محل بوسه. جای بوسه. (فرهنگ فارسی معین) : از بوسه گاه خوبان شکّرشکار باش تا پیشگاه باشی و اقبال پیشکار. سوزنی. یاد او خورده است خاقانی از آنک بوسه گاهش دست خمارآمده ست. خاقانی. جسم تو کو بوسه گاه خلق بود چون شود در خانه کور و کبود. مولوی. رگ دست ترا کز رشتۀ جان است نازکتر طبیب بی مروت بوسه گاه نیشتر کرده. امیرخسرو (از آنندراج). - بوسه گاه شناس، شناسندۀ جای بوسه: جدا نمیشود از پیش لعل میگونش چه بوسه گاه شناس است حال موزونش. صائب (از آنندراج)